خاطراتِ مَگو – قسمت بیست و پنجم
با غرور فراوون، که بهش عادت کرده و حواسش هست هیچ وقت خدشه ای بِهِش وارد نکنه، یه دسته اسکناس...
خاطراتِ مَگو، رمانی از نور عبدالمجید، نویسنده ی سعودی الأصلِ متولد مصر می باشد. این رمان با نام ذکریات محرمة منتشر گردیده و برای اولین بار توسط اینجانب، محمد احسان رحمانی، به زبان فارسی ترجمه و به صورت دنباله دار منتشر می گردد. از این نویسنده تاکنون 10 رمان منتشر گردیده.
با غرور فراوون، که بهش عادت کرده و حواسش هست هیچ وقت خدشه ای بِهِش وارد نکنه، یه دسته اسکناس...
هیچ وقت هیچکس مثل مادرت که اعضا و جوارحت داخل بدنش شکل گرفته، نمی شناستت ... هنر تُو اینه که...
همیشه بعد از لحظات بزرگ عشق، زمانِ تلخِ حساب و کتاب از راه میرسه... احلام همینکه پاشُ از در اون...
اصلاً باورش نمیشه که همچین اتفاقاتی تُو محله ای قدیمی و بومی مثل اینجا اتفاق بیفته. البته خیلی از کسایی...
تُوی مسیر محله "شکر و لیمو" تُو منطقه مصر قدیم، وقتی از تاکسی ای که بعد از سینما از خیابون...
به نظر توحیده هیچ چیزی تُو این دنیا، هیچ چیز، قشنگتر از لحظه ای نیست که جبر از نماز جمعه...
یاسین هم مثل جبر چشم و دل پاک بود. همین یاسین بود که مریم، همون پرستار خوشگلُ آورد تا بهش...
چرا اصرار داره که هر جمعه خودش مُلُوخیه ها رو پاک کنه، اونم در حالی که روی ویلچره ؟! چند...
عینک کوچیکشُ از چشمش برداشت و یه نفس عمیق کشید. کارش تموم شده بود و باید می رفت پیش پسرش...
یه لحظه هم غافل نمیشه و حواسش به همه جا هست. حتی بعضی روزا وقتی میاد اینجا، همینُ بهونه می...
برقراری تماس با مترجم از طریق تلگرام با شماره
09381020152