خاطراتِ مَگو – قسمت پانزدهم
عشق یا نفرت برای عمر فرقی نداشت. می دونست که چه جوری برای پول احساسات یا حتی بچه هاشُ بفروشه...
خاطراتِ مَگو، رمانی از نور عبدالمجید، نویسنده ی سعودی الأصلِ متولد مصر می باشد. این رمان با نام ذکریات محرمة منتشر گردیده و برای اولین بار توسط اینجانب، محمد احسان رحمانی، به زبان فارسی ترجمه و به صورت دنباله دار منتشر می گردد. از این نویسنده تاکنون 10 رمان منتشر گردیده.
عشق یا نفرت برای عمر فرقی نداشت. می دونست که چه جوری برای پول احساسات یا حتی بچه هاشُ بفروشه...
بعد اینکه تی زدن زمین تموم شد آخرین صندلی ای رو که بلند کرده بود تا زمینُ تی بزنه گذاشت...
خدا اونُ برای عاصم فرستاده تا ترمزی باشه برای تمایلات جنون آمیزش. خدا میدونه از زمانی که ازدواج کردن چند...
عاصم و پسر یکی یه دونش زده به کلشون که تصمیم گرفتن یه مرکز خیریه تُو همون منطقه درست کنن....
توی این خونه همه چیز زیباست. استثنا هم نداره. همه چیزُ با دقت انتخاب کرده. با دقت و وسواسِ مخصوص...
فقط پدر احلام نتونسته بود جزء خانواده اونا بشه. یه روز با صدای داد و بیداد توحیده که داشت به...
حتی دخترِ بهجت، همونی که به جبر پیشنهاد ازدواجشُ داده بودن سالهاست ازدواج کرده ولی جبر همونطوره که بود. می...
کی گفته که مردم آدم های موفقُ دوست ندارن، واقعيت اینه که مردم از کسی که فکر میکنه بخاطر موفقیتش...
نه یاسین مردیه که کسی بتونه مجبورش کنه ازدواج کنه، نه جبر ازش خواستگاری کرده که مادرش اینهمه برای ازدواج...
احلام تو دکترُ دوست داری. این کابوسِ. جبر خیلی منتظر نمی مونه ها آروم چشماشُ بلند کرد و به صورت...
برقراری تماس با مترجم از طریق تلگرام با شماره
09381020152