برقراری تماس با مترجم از طریق تلگرام با شماره
09381020152
تُوی مسیر محله "شکر و لیمو" تُو منطقه مصر قدیم، وقتی از تاکسی ای که بعد از سینما از خیابون...
جزئیات بیشترمریم یک هفته ی تمام در انتظار عصر امروز بود. درب خانه را باز کرد. کیف لویز را روی مبلِ...
جزئیات بیشترجدیداً دبیرستانم تموم شد. میخوام برم دانشگاه ، ولی موشک باران اخیر، ساختمان دانشگاهیُ که میخواستم برم خراب کرده. همینطور...
جزئیات بیشتربه نظر توحیده هیچ چیزی تُو این دنیا، هیچ چیز، قشنگتر از لحظه ای نیست که جبر از نماز جمعه...
جزئیات بیشتراستفانی ، وقتی تنها هشت سال داشت، عوض کردن پوشک و آماده کردن شیشه شیر را یاد گرفته بود. حرفه...
جزئیات بیشتریه روز تصمیم گرفتیم تُو خونه کباب درست کنیم. بابا تُو حیاط وسایلا رو راست و ریس کرد و ذغالا...
جزئیات بیشتریاسین هم مثل جبر چشم و دل پاک بود. همین یاسین بود که مریم، همون پرستار خوشگلُ آورد تا بهش...
جزئیات بیشترمریم از اینکه لویز می توانست در بازی غرق شود، شگفت زده بود. لویز از این توانایی خارق العاده ی...
جزئیات بیشتراون شب برای آخرین بار گذاشتم رغد توی تختم بخوابه. یه عالمه باهاش رنگ آمیزی کردم و براش چندتا قصه...
جزئیات بیشترچرا اصرار داره که هر جمعه خودش مُلُوخیه ها رو پاک کنه، اونم در حالی که روی ویلچره ؟! چند...
جزئیات بیشتربرقراری تماس با مترجم از طریق تلگرام با شماره
09381020152